به که گویم که خزان است دلم وای بهاری که دگر خون کندم رنگ بهاری زه چه ترسم که خودم عقدهء دردم زه که گویم که لبم نفرت گفتن چه بهاریست که بلبل به گل و عشق جفا کرد و من سردی این اشک زمستان دلی پر ز همه درد بهاران تو بخند بر همه خوبی و بنالید به گرمای زمستان که اگر بوف بخواند شرف بلبل نادان که کلاغ از سر احساس کند غار به پاییز و بلبل به جفا کاری گل نغمه سراید به بهاران . چه قشنگ است که مرگ گل و بلبل به زمستان که اگر گل به جفای دل بلبل بخورد گریه به حاشا ببرم من به زمستان و بهار دگر از نفرت و کینه بسرایم . به دل هر دل پاکی ز بهاران و تو ای عشق دروغ است تمنای دل و دلبر و رعنا که همه زشتی و زیبایی ما در دل سرماست و تو را پاک عوض خوام کرد . و دل و عشق به نیرنگ و فریب خواهم داد و خیانت به بهاران کنم و عشق به سرمای زمستان...
لطفا کلمه کلمه ی حرف ها را درک کنید بعد نظر بدهید
در پناه خدا